سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ!!!! (پنج شنبه 86/3/31 ساعت 6:47 عصر)

سلام......

بعد از 42 روز اومدم که دوباره بنویسم..... چرا؟؟؟؟؟؟ چون امتحانات شروع شده!!!!

راستش احساس کردم  اینطوری میتونم فشار های زندگی م رو یکم کاهش بدم......

نمیدونم چطوریه که تازگی ها با زن جماعت مشکل پیدا کردم......
در 1 ماهه  ی اخیر حدود 15 تا دختر رو از خودم رنجوندم..... (البته 99% شون تقصیر خودشون بود). فکر کنم بهتره بگم اونا با من سر نا سازگاری داشتن.....
اما در کل دیروز 1 امتحانم رو هم خراب کردم.... اونم فطیر!!!!!
امتحانی که برای گرفتن نمره ی 20 وارد جلسه شدم و با نمره ی 6 از جلسه خارج شدم!!!!!

پس حالم خیلی گرفته میباشد!!!!! است!!!!!

خواهشمند میباشد منتظرم باشید... چون با ماجرا های جدیدم بر میگردم (البته بعد از امتحانات..... یعنی 12 تیر ماه)

اما خیلی از دوستان ازم پرسیده بودن که چرا در مورد سوژه دیگه نمی نویسم؟؟؟؟

آری مساله این است.... بودن یا نبودن سوژه!!!!

نه بابا.... دلتون رو خوش نکنید..... سوژه رفت..... پشت سرش رو هم نگاه نکرد.....

والا خودم هم نمیدونم .... به نظر آرش اون هنوز منو توی دستش نگه داشته!!!!!(یه چیزی تو مایه های با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن... اونم فقط با زیر چشمی نگاه کردن هاش)

راستش از اول گفته بودم که عاشقش نیستم.... دلیلم هم اینه که وقتی با رفتارش اظهار میکنه که منو دوست نداره ، ناراحت میشم.....

آخه از قدیم گفتن کسی که عاشق کسی باشه..... براش مهم نیست که اون کس مال اون باشه یا نه!!!!
بلکه این مهمه که سوژه ش هر جا که هست خوشحال و خوشبخت باشه!!!!

منم نمیدونم چرا.... اما با اینکه چندین بار ازش نارو خوردم..... اما هنوز هم دوست ندارم از کسی بشنوم که اون منو دوست نداره!!! (با اینکه فکر میکنم دوستم نداره)
فعلا که اینطوریه و فکر کنم بعد از پایان این ترم دیگه نبینمش!!!! (آخه میخواد انتقالی بگیره آخرین ترمش (تابستان) رو هم در یک شهر دیگه پاس کنه!!!!)

در هر صورت نمیتونم از فکرش بیرون بیام.....

آرش خان هم که گیر داده که عاشق سوژه ی خودشه و همون جمله ی معروف :میمیرم براش!!!!!
البته ایشون خیلی جلو رفته.... تا اینجا که توی منزل هم موضوع رو مطرح کرده و باباشینه هم خیلی دوست دارن عروس گلشون رو از نزدیک ببینن!!!!
در هر صورت قراره آرش بر خلاف دفعه ی قبل.... (که برای دوستی پا پیش گذاشته بود) ایندفعه با پیشنهاد ازدواج جلو بره!!!!

اونقدر هم سوژه ش رو دوست داره که نگو ....... (خدا خوشبختشون کنه....)

منم که فعلا نمیتونم سوژه م رو فراموش کنم..... حداقل زمانی که اتفاقی توی دانشگاه میبینمش.... حالم تا عصر گرفته میشه!!!!

برام دعا کنید و براش دعا کنید........
دوستتون دارم....

تا بعد.... اگه عمری باشه.....

 

 





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 15 بازدید
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدیدها: 86940 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من

  • خاطرات روزانه یک دانشجو!!!!
    یکی از بچه ها!!!!
    یه _ پسر _ خوش _ اخلاق...... البته سعی میکنم که باشم..... باید دید مردم چی فکر میکنن؟؟؟
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  •