سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بد بخت شدم رفت!!! (جمعه 86/2/7 ساعت 12:15 عصر)

سلامی دوباره به دوستان گلم.....

راستشو بخواین دیروز(پنج شنبه) وقتی عصر از دانشگاه رسیدم ، میخواستم خاطره ی یکی از بد ترین روز های زندگیم رو تعریف کنم. اما اصلا حوصله نکردم و همونطوری رفتم تو تخت خوابم و دِ برو که رفتیم....(طبق معمول تا صبح بی هوش شدم)
امروز که از خواب بیدار شدم ، احساس کردم مغز نخودیم یه تکونی به خودش داده و به اصطلاح ما کامپیوتر خوابها ، ریستارت شده!!!!
پس تصمیم گرفتم به قولم عمل کنم و بیام و خاطراتم رو بنویسم...
بذارین تعریف کنم که چرا دیروز ناراحت بودم......

به چهار دلیل:

1- دیروز قبض موبایلم اومد!!!! یه قبض 55000 تومنی....(حالم خیلی گرفته شد!!! البته مطمعنم که 170 دقیقه حرف زدن با سوژه بی تاثیر نبوده.... فدای سرش!!!!! پرداخت میکنم!!!!)

2- بین دوستانم یه سو ء تفاهم بد پیش اومد که باعث شد من زیر سوال برم......

3- همونطور که گفته بودم یه پروژه داشتم که باید دیروز(پنج شنبه) تحویل میدادم......
حدود 1 هفته هم بود که روش داشتم کار میکردم ... دیروز به محض رسیدن به دانشگاه ، به طرف سایت کامپیوتر راه افتادم و از ساعت 8:30 صبح تا ساعت 14 در فاصله 10 متری(جلوی چشم) استاد نشسته بودم و داشتم روی پروژه کار میکردم.....
تا اینکه ساعت 14 شد و استاد کلاس رو برگذار کرد و گفت که هر کس پروژه رو تحویل نده ، انصراف محصوب میشه و از 2 نمره ، 1 نمره ش کسر میشه و بهش فرجه داده میشه تا هفته آینده پروژه رو تحویل بده.... و اگر هفته آینده هم نیاد ، اون 1 نمره هم می پره!!!!! با شنیدن این حرف 90% بچه ها ، کلاس رو ترک کردن و گفتن که هفته آینده تحویل میدن....
منم که از پروژم راضی بودم و دوست نداشتم بعد از این همه تلاش 1 نمرم بپره ، با غرور تمام نشستم سر جام و گفتم که تحویل میدم....

استاد که دید مساله بغرنج شده ، گفت که همه بیرون باشین تا تک تک صدا کنم....
وقتی فهمیدم که اونایی که میخوان این جلسه پروژه رو تحویل بدن ، با من فقط 5 نفر از 60 نفر هستن ، جا خوردم!!!!! اما وفتی فهمیدم که سوژه ما هم نمیخواد پروژه خودشو تحویل بده ، بیشتر جا خوردم.....+(آخه اون امکان نداشت از هر نوع تلاشی برای نمره گرفتن خود داری کنه
در هر صورت استاد منو صدا کرد و تا اون لحظه فهمیده بودم که مال هیچ کس رو قبول نکرده.... پس با ترس و لرز رفتم توی سایت و برنامه رو اجرا کردم... و به محض باز شدن برنامه استاد گفت :

این چه برنامه ای یه؟؟؟؟؟
این چه رنگیه؟؟؟
این کدها رو کی برات نوشته؟؟؟؟
این متغیر چیه اینجا تعریف کردی؟؟؟؟؟
.
.
.

دیدم نه خیر.... استاد توپش خیلی پره....
منم با تمام قدرت تمام سوالات رو جواب دادم و خیلی جاها هم جوابی نداشتم... چون بیش از حد تئوری بودن!!!!

..... زود برگشتم و گفتم :
استاد ... مگه شما منو از صبح اینجا ندیدن که کنارتون نشسته بودم و داشتم برنامه نویسی میکردم؟؟؟ مگه میشه یکی دیگه برنامه منو نوشته باشه؟؟؟
اما گوشش بدهکار نبود....

در هر صورت ، نتونستم قانعش کنم و گفت یه فرجه دیگه بهت میدم.... برو و مثل بقیه هفته آینده برنامه رو کامل بیار تا ببینیم چی میشه!!!!

()
4-  وقتی از کلاس خارج شدم.... دیدم سالن خالیه و همه رفتن... و فقط یکی از بهترین دوستانم(آرش) منتظره...
وقتی بهش نزدیک شدم با حرکات غیر عادی بدون اینکه اجازه بده که من حرف بزنم، به ته سالن اشاره کرد....
منم از همه جا بی خبر..... وقتی برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم......
دیدم بعله!!!!! سوژه تک و تنها ته سالن ایستاده و داره از پنجره به حیاط نگاه میکنه!!!!!
من که شوکه شده بودم ، با صدای بلند گفتم:
آرش جون جون جونم.... بیا بریم تا من قش نکردم.....
اما آرش اصرار داشت که بازم برای بار 5 ام برم پیشش و باهاش صحبت کنم.....که با مخالفت من رو به رو شد...(چون میدونستم جوابم چیه!!!و نمیخواستم وضعیت بد تر بشه)
وقتی سرم رو بردم توی کیفم تا کتاب هام رو جمع و جور کنم و آماده رفتن بشم....صدای کفش شنیدم!!!!
وقتی سرم رو بالا آوردم... با کمال تعجب دیدم که آرش کنارم نیست....
وقتی اینور و اونور رو نگاه کردم......دیدم چشمتون روز بد نبینه...

آرش داره ته سالن با خانوم صحبت میکنه!!!!!

پس 2 تا پا داشتم و2 تا هم قرض کردم و زود متواری شدم تا به حساب من نذارن!!!!
رفتم توی حیاط و منتظر شدم....(البته چون عجله داشتم ، دلمو اون بالا ، ته سالن ، جا گذاشتم....)
دل تو دلم نبود که بفهمم آرش داره چی بهش میگه و اون چی جواب میده!!!!
پس منتظر شدم تا آرش خان بیاد پایین تا بریم خونه.....

(چون امروز پستم خیلی طولانی شد... قسمت جالب ماجرا رو میزارم برای فردا.... که مفصل براتون تعریف کنم)
شرمنده... ولی منم باید برای فردا یه چیزی تو چنته داشته باشم.....

فعلا همگی تون رو به خدا می سپارم ... تا فردا.... منتظر نظرات زیبای شما هستم......

شاد باشید





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 11 بازدید
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدیدها: 86936 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من

  • خاطرات روزانه یک دانشجو!!!!
    یکی از بچه ها!!!!
    یه _ پسر _ خوش _ اخلاق...... البته سعی میکنم که باشم..... باید دید مردم چی فکر میکنن؟؟؟
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  •