اينم بخونيد بد نيست قصه ي دينداريمه .
چقدر سخته ديندار بودن ، کمرم داره زير اين بار خم ميشه ، اگه پامو يه ذره بذارم اون ور تر مي گن متعصبي ، اگه پامو يه ذره بذارم اين ور تر مي گن کافري ، ديندار بودن يعني حرکت کردن رو يه خط مستقيم ، بدون انحراف به چپ و راست ، چقدر سخته بتوني دقيقا روي اين خط مستقيم حرکت کني و منحرف نشي ، خدايا ! تو مي دوني که من اين بار سنگين رو فقط به خاطر تو دارم به دوش مي کشم ، تو مي دوني من زماني غافل و جاهل بودم ، زماني متعصب بودم و تازه امروز مي خوام يه ديندار واقعي باشم ، تازه مي خوام باشم ، خدايا کمکم کن ، به عشق تو پا تو اين خط گذاشتم وگرنه من يه جاهل ِ غافل بيشتر نبودم .